• چهارشنبه 12 اردیبهشت 03


شعر عید غدیرخم -( "ذی الحجّه" که واکرد ز سر روسری اش را... )

1783
1

"ذی الحجّه" که واکرد ز سر روسری اش را...
بر شانه رها کرد شب دلبری اش را!
پُر کرد غدیر از تو خُمش را که برقصد
در دایره ي حُسن تو ساقی گری اش را!
باران شدی آنگونه که برخاست بیابان-
گلدار کند دامن خاکستری اش را!!
خورشید گرفته است اگر دست تودر دست
پیچیده به دورت تب نیلوفری اش را!
چون نوح شد آمد که به مقصد برساند
در ساحل تو کشتی پیغمبری اش را!
پس حلقه از انگشت نبوت به در آورد
بخشید به تو حلقۀ انگشتری اش را!!
" ذی الحجه"اگر لب به لب جام غدیرا ست
لب می زند انگور خوش عسکری اش را!!

 

  • دوشنبه
  • 15
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 13:59
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران